1-   پول ندارم، لازم ندارم، يادت نره دوستت دارم، خاطرخواتم يادت باشه
2-   دلم شكست، قلبم مرد، بناي زيبايي ذهني ام فرو ريخت وقتي گفتي نمي گم دوستت دارم.
3-   زندگي بايد كرد، گاه با يك گل سرخ، گاه با يك دل تنگ، گاه بايد روئيد در پس اين باران، گاه بايد خنديد، در غمي بي پايان.
4-   مهرباني را وقتي ديدم كه يك بچه در دفتر نقاشي خورشيد را سياه مي كشيد تا پدر گارگرش زير نورآفتاب نسوزد.
5-   آرامتر از خواب در كنارت هستم، وقتي مي بينمت زمان مي خوابد و من بيدار مي شم.
6-   پيراهن چين چيني ات را بپوش و موهايت را مثل قديم ها بباف هنوز هم در حياط مادربزرگ جايي براي لي لي كردن هست! (از پريسا شكوهي مجد)
7-  من مي خوام با تو به خيلي دورها برم، تا جائيكه برميگردم و پشت سرمو نگاه مي كنم فقط با تو بودنو ببينم، آيا ميتوني اينو برام بسازي؟خوب من مي توني دنياي پررنج ،بي كس و بي پناه منو با عشقت پر كني؟ اگه فكر مي كني مي توني پس دستمو ول نكن.
8-  من كف آب دريا و تو ماسه ي ته آن، من به فكر آرامش و تو در انديشه طوفان، هردودر فكر بقاء به نوعي
9-  از خواب پريدم، دست از اعتماد بهت كشيدم، يهو بارون اومدو همه چي خشك شد، اما ديگه بي تو بودم، چه بد، آروم آروم زندگي باز برگشت ، اينبار بارون همه جارو خيس كرده بود.بهار97
10-هنوز اگر و مگر دووم داره، هنوز چرا چونكه دووم داره، هنوز ذهنم دست انداز داره، هنوز عشق به عشق نيازمه
11-چرا انقدر زود باورت كردم؟ چرا انقدر دير و دور شناختمت؟ شايد خواسته ام بيات بود! شايد مثل هميشه باز اشتباه كردم. به فرق ميان باور و اشتباه فكر كن، در باور خودتي و در اشتباه نقش ديگري.24/05/96
12-ميشه برگشت ، از كدوم راه؟ راههايي كه ميشناختم همه بن بست شدند، چرا؟ ميدونم. شد ديگه- نمي دونم- چه جوري برگردم؟ در جايي كه بهم گفته شده تو نيا اگه تونستم ميام. پس من به راهم ادامه مي دم، ميشه يا نميشه با خودشه،
13-يه تيكه نون خشك، يه ليوان آب ولرم، يه حبه قند، نه فلسفه نه منطق، نه دكتر نه مهندس، نه اجاره خونه، نه معلم سرخونه، صداي شاخ و برگ درختان، شرشرآب ، تلالو آفتاب، بال زدن پرندگان تا آخرين قطره بودن با چاشني عشق، ما را بس.
14-خسته ام، خسته، خسته از مثل همه نبودن، خسته از زندگي روي خط مرز جنون و سلامت، چقدر سخته تحمل اين وضعيت، چقدر سخته در نقش بدل بازي كردن، اگر مقاومت كنم در ميان ديوانگا نم و اگر تسليم شوم جزو ديوانگان.
15-به كافر عشق، اي مسافر زمان، گم گشته در هستي نيستي، رهيده از صدف و گم كرده دردانه ي خويش، داني كه فاصله ي هستي و نيستي، زندگي ست و بس كوتاه، و آن سوي آن او ، بدان جهت پيوستن به او زمان كوتاه و راه از راه آسانتر. دانم به اميد آينده ي نيامده، دل بستن و در گذشته ي در گذشته سير كردن چيزي جز طولاني كردن مسير و كوتاه كردن فرصت نيست. براي رسيدن به وصال معشوق، عشق بهانه اي بيش نيست و بس لازم. عشق بريدن از خويشتن خويش است و زيستن در وجود محبوب كه بي عشق هرگز به عشق نتوان رسيد. از غارتگر عشق.
16-خدايا تاآخرين قطره ي زندگي ام، چشمم را براي ديدن زيبايي ها، گوشم را براي شنيدن نواي خوش موسيقي؛ و قلبم را براي جاي دادن زيبارويان از من مگير.
17-دلم شكست، قلبم مرد، روياي زيباي ذهني ام فروريخت، وقتي كه گفتي نمي گم دوستت دارم.
18-باز فروريخت عشق از در و ديوار من.نام: مسافر، نام خانوادگي: هستي ، نام پدر: آدم ، تاريخ تولد: يه روزي، محل تولد: يه جايي، تاريخ وفات: روز موعود ، آدرس: كره ي خاكي، آدرس دوم: وعده گاه، هدف از سفر: شناخت او 13/07/86
19-اي خالق هستي،چه دانا و توانا و بخشنده اي، اي توئي كه من نيستي و مني كه توام، بدان با خلق شاهكارت، كه همانا زمان باشد، محق خدائي اي. در مجالي كه غرق در شاهكارتم دريافت پاسخ سوالات جاودانه را برمن آسان نما.تا هرچه بيشتر در عمق شناختت غرق شده و به ساحل حضورت نزديكتر گردم، راستي با اين همه قدرت، مرا براي سرگرمي من نموده اي يا اينكه من خود من شدم؟ خواستي من تورا بشناسم ياتو مرا؟ حتي تو هم نتوانستي خود را كنترل نمايي، از من چه انتظار داري؟ پس هرچه هستم آغوش بگشا و قبولم كن. 02/08/86
20-يه چيكه خوشبختي يه تيكه نون يه قطره آب يه خرده عشق ميشه يه دنيا 19/03/96
21-ترسيم نمودم آنچه را كه در چنته داشتم آنچه را كه مي دانستم آنچه را كه مي توانستم اما نه آنچه را كه مي خواستم نتوانستم، هنوز نه، نهايت داشتن و دانستن و توانستنم اين بود اما آغاز خواستن هايم شد، دنياي بي حد و مرز رنگ. افسوس با تاخير خواستن هايي كه براي تصوير كشيدن آنها ذهن و دستم ناكوك مي زنند، ميگويند خواستن توانستن است پس دانستن كجاست؟ دانستني كه فرصت داشتنش را از دست داده ام. اما در مجالي كه برايم باقيست دانستن را با عشق جبران خواهم نمود. باور كن . باور 05/10/88
22-به خويش تكيه كردم، نه به روزگار از خود خواستم نه از خدا مثبت انديشيدم وعاشق بودم و سبك پرواز كردم.
23-تمام نامه هاي نانوشته ات را خواندم نه يكبار بلكه صدبار مي پرسي كي؟ نه بعد از آشنايي بلكه در جواني و در روياهاي شيرين جواني من در عجبم چگونه سالها قبل از آشنايي اينچنين با يكديگر در هم آميخته بوديم.
24-زندگي بال و پري دارد به وسعت آمدن و رفتن در طول آمدن و رفتن گرفتار عشق زميني و گاهي آسماني كه آغاز اسارت عسلي ست ، زندگي رفتني ست كه از آغازش با رفتن بود چند پرده ي يكنواخت شادي ،ملال، جدايي/ جدايي، شادي، ملال/ ملال،جدايي،شادي
چند منزل، كجاست منزل بعدي؟ آيا آن آخري ست؟ گل هايش خوش رنگ تر از گل هاي من يا بي رنگ و بو نواي خوش موسيقي كه لذت شنيدنش را او به من آموخته در آنجا هم منع شده؟ آيا زيباست به راستي منع اين همه زيبايي؟ به جايي خواهم رفت كه اثري از آثار آنچه به من آموخته اند نباشد. نبينم بناهاي عظيم با اسامي گوناگون كه گويا براي او ساخته اند. من باشم و او
25-بكش واكش تا به كي ؟ كه عشق باشد وآگاهي و شادي كه بتوانم در تاريكي ببينم، سكوت را بشنوم ، سوار بر سرعت نور ثابت بمانم و حرفي براي گفتن نباشد.مهر 87
26-دلم گرفته آفتاب ملايمي و سايه اي ملايم تر تنها، نشسته برلب پنجره و نگاه به دوردست ، غرق در گذشته ي گذشته تا اينكه مي رسم به خانه پدري، هرچه بود آنجا بود و بس/ خنده، زندگي، زنده بودن، چه خوب بود و بامزه، افسوس مزه ها نيز مرده ، آفتاب گرما رااز دست داده، مهتاب دل نمي برد، كوچه باغ ها با درختان سرو و صنوبر منتظر، خريداري در كار نيست، شايد شنبه زندگي برگردد. 02/08/87
27-من مشق عشق را به عشق پروانه نوشتم / سرمشق مشقم همش عشق همش پروانه
پروانه اگر از عشق فارغ گشت / از شهد عشق و عاشقي آگه گشت
28-من مشق عشق را به عشق پروانه نوشتم / از چه شمع گشتم و پروانه سوزاندم ندانم
طبع شمع جذب پروانه است و سوزاندن / دور شمع گشتن عادت پروانه است و سوختن
29-گر عمر پروانه كوتاهست بس زيباست/ در حسرت عشق اون بودن نيز زيباست
30-زير يك سنگ كبود/ در دل خاك سياه/ مي درخشد دونگاه كه به ناكامي از اين محنت گاه كرده افسانه ي هستي كوتاه – سهراب سپهري
31-اگه مي تونستم پرواز كنم/ اگه مي تونستم بپرم/ اگه مي تونستم بجهم/ بازم همين بودم.
32-دنيا همه هيچ و كار دنيا همه هيچ / اي هيچ براي بيهوده مپيچ
33-مرا عهدي ست با شادي/ كه شادي آن من باشد
34-بوديم و كسي پاس نمي داشت كه هستيم/ باشد كه نباشيم و بدانند كه بوديم
35-دل به حق داده و باشب شده همراه و نياز/ آنكه اندر نفسش راز مسيحا دارد.
36-از آن زمان كه فتنه ي چشمت به من رسيد/ ايمن ز شر فتنه ي آخر زمان شدم
37-مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز/ دست غيب آمد و بر سينه ي نامحرم زد
38-دور فلكي يكسره بر منهج عدل است/ خوش باش كه ظالم نبرد راه به منزل
39-من اين حروف نوشتم چنانكه غير ندانست/ تو هم ز روي كرامت چنان بخوان كه توداني
40-با هركه درد خويش اظهار مي كنم / خوابيده دشمني ست كه بيدار مي كنم
از بس كه در زمانه يكي اهل درد نيست/ اظهار درد خويش به ديوار مي كنم
41-گفتمش سير ببيني مگر از دل برود/ آنچنان جاي گرفتنست كه مشكل برود
عشق شيرين و فرهاد بي خسرو / چه عجولانه در تاريخ و در قاب مي شود
رسم عاشق نيست با يك دل دو دلبر داشتن / يا ز جانان يا ز جان بايد كه دل برداشتن
چو بر خاكي بخواهي بوسه دادن/ رخم را بوسه ده كه اكنون همانيم
دوستان منع كنندم كه چرا دل به تو دادم / بايد اول به تو گفتن كه چنين خوب چرائي
گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم / چه بگويم كه غم از دل برود چون تو بيايي
تا مرا بهره از جواني بود/ همه تشويق زندگاني بود
چون جواني گذشت دانستم / زندگاني همان جواني بود
اين عبادتها به عادت مي كني / چون به عادت مي كني پس كي عبادت مي كني؟
تبه كردم جواني را كه جويم زندگاني را / نجستم زندگاني را تبه كردم جواني را
يك نفس در ناله و يك لحظه در زاري گذشت / خوش ترين ايام عمر من به غمخواري گذشت
هيچ كس ما را نمي آرد به خاطر اي عجب/ ياد عالم مي كنيم اما فراموشيم ما
بس كه با جان و دلم آميختي / كس نداند اين تو هستي يا منم
رهي تا وارهي از رنج هستي ترك هستي كن / كه با اين ناتواني ها به ترك جان توانايي
42-زندگي زيباست اي زيبا پسند/ زنده انديشان به زيبايي رسند
آنقدر زيباست اين بي بازگشت/ كه از برايش مي توان از جان گذشت
43-بشين بر لب جوي و گذر عمر ببين / كين اشارت ز جهان گذران ما را بس
44-هرچه از وي شاد گردي در جهان / از فراق او بينديش آن زمان
45-دل گذشت از كوچه هاي خاطره / خاطر تو در دلم شد خاطره
46-گر بداند لذت جان باختن در راه عشق/ عالم از انسان تهي گردد از باختن
47-با نفسي گرم با همنفسي بنشيني مجموع حيات آن يك نفس است
48-روزي كه تو آمدي به دنيا عريان جمعي به تو خندان و تو بودي گريان
كاري بكن اي رفيق به وقت مردن جمعي به تو گريان و تو باشي خندان
49-پدرم گفت اداري نشوي اسب وابسته به گاري نشوي / در ادارات كسي كس نشود تا كه وابسته به ناكس نشود
50-همه رفتند كسي دور و برم نيست، چنين بي كس شدن در باورم نيست.
51-بس كه با جان و دلم آميختي، كس نداند اين تو هستي يا منم.
52-چشمي براي نديدن، گوشي براي نشنيدن، چشمي براي نديدن، دلي براي نخواستن، و حرفهايي براي نگفتن دارم.
53-اي نياز روح و روانم، جاي گرفته در دل و جانم ، نبود تو در كنار من نبود من نزد خداست.
54-خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است. كارم از گريه گذشته است بدان مي خندم.